ژولیت بینوش در نمایی از فیلم "آنها"
شصت و دومین جشنواره جهانی برلین از نهم فوریه آغاز شده، تا نوزدهم فوریه ادامه خواهد داشت. این مطلب مروری است بر فیلم های شاخصی که در روزهای اول جشنواره به نمایش در آمده اند.
آنها
آنها به کارگردانی مالگوسکا زوموفسکا حکایت کنکاش زنی است (با بازی ژولیت بینوش) برای نوشتن مقاله ای درباره زندگی فاحشه ها و مصاحبه اش با دو تن از آنها، که راه های تازه ای را برای خودشناسی به او نشان می دهد.
فیلم مستقیم و بی پرده به سراغ زندگی دو فاحشه می رود، اما در عین حال شخصیت اصلی کسی نیست جز ژولیت بینوش که ما بیش از فاحشه ها با زندگی و احساسات او روبرو هستیم.
نقطه قوت فیلم در نگه داشتن زاویه بی طرفی و ثبت واقعیت است. در «آنها» زن ها همان قدر قربانی هستند که مشتریان آنها. در واقع نمایش عجز و تنهایی مردهای مشتری و عدم نگاه سطحی به زندگی فاحشه ها تنها به عنوان یک قربانی، زوایای تازه ای از پیچیدگی روابط زناشویی و مشکلات آن ترسیم می کند. در واقع به رغم آن که فیلمساز یک زن است (و خود در مصاحبه ها داعیه فمینیسم دارد)، فیلم از حد یک نگاه سطحی درباره حمایت از زنان فراتر می رود و می تواند با نفوذ در عمق احساسات شخصیت اصلی اش، زوایای پنهان و ناگفته ای را با تماشاگرش قسمت کند.
در این راه نمایش سرخوشی حس یک رابطه جدید (که در صحنه بداهه فراموش نشدنی خوردن پاستا نمود می یابد) با تلخی درک یک رابطه شکست خورده با همسر، با کارگردانی ظریف و دقیق و بازی دیدنی ژولیت بینوش، همه چیز را آماده می کند برای صحنه شگفت انگیز شام در اواخر فیلم که در آن با یک حرکت ظریف دوربین، تخیلات بینوش را می بینیم که در آن مردان مهمانی واقعی با مشتری های فاحشه ها یکی شده اند و دور میز آواز می خوانند.
بدرود ملکه من
این فیلم که ساخته بنوآ ژاک است، رابطه ماری آنتوانت، آخرین ملکه فرانسه و کتابخوان ویژه اش را روایت می کند - دستمایه تازه ای برای نگاه به انقلاب فرانسه، منتها این بار با تاکید بر آنچه که در کاخ ورسای گذشت.
با آن که زاویه نگاه فیلم، متفاوت و جذاب به نظر می رسد، اما فقدان یک ساختار سینمایی و زبان بصری قابل اعتنا، موجب پراکندگی حرکت های دوربین و بی هدفی آن می شود.
نمایی از فیلم گروگان
هرچند فیلمساز سعی دارد تنش موجود در بین اشخاص را به دلیل وقوع انقلاب با حرکات متعدد دوربین نشان دهد، اما گاه این حرکات (و موسیقی رمانتیک ممتد آن که تمامی ندارد) تنها به شکل یک بازی تکنیکی خودی می نمایانند و حرکت های گاه مطلقاً فاقد دلیل دوربین سوال برانگیز به نظر می رسد.
گروگان
روایت گروگان گیری تروریست های اسلامی، حکایت تازه ای در سینما نیست. در این فیلم به کارگردانی بریلیانت مندوزا با گروه تروریستی روبرو هستیم که چند فرد غربی را همزمان با واقعه یازده سپتامبر در فیلیپین برای مدت بسیار طولانی به گروگان گرفتند و با خود به جنگل بردند.
طبیعتاً چنین واقعه ای می تواند دستمایه مناسبی برای ساخت فیلم باشد، اما مشکل فیلم از آنجا آغاز می شود که تکلیف خود را نمی داند.
«گروگان» در بین یک فیلم اکشن و یک فیلم شعاری در نوسان است و فقدان ساختار سینمایی و عدم شخصیت پردازی درخور، مشکلات جدی ای را برای فیلم رقم می زند، ضمن آن که فیلم در بسیاری از قسمت ها در حال شعار دادن علیه یک مذهب است و گویا در حال القای وجود جنگی بزرگ و ریشه ای بین اسلام و مسیحیت است.
فیلم روایت کشداری دارد که در آن هیچ اتفاق عمده ای نمی افتد و حتی با شخصیت های قوی و تاثیرگذاری هم روبرو نیستیم و نمی دانیم که قهرمان فیلم (ایزابل هوپر) چرا در طول این مدت بسیار طولانی، حتی یک بار هم سعی نمی کند از دست آنها بگریزد.
رقاص سایه
رقاص سایه داستان دختری است که قصد دارد در متروی لندن بمبگذاری کند
این فیلم به کارگردانی جیمز مارش داستان دختری است که جزو مبارزان ایرلندی است و قصد دارد در متروی لندن بمبگذاری کند، اما دستگیر می شود و در ازای جاسوسی برای ماموران انگلیسی آزاد می شود. قصه سینمایی جذابی که اینجا با پیجیده شدن روابط در یک خانواده و در واقع مرز باریک خیانت بین سه نفر از اعضای یک خانواده (مادر/خواهر/برادر)، جذاب تر از یک داستان جاسوسی ساده، مرز باریک دوست داشتن و خیانت، و خیانت برای دوست داشتن را روایت می کند. در این فیلم کسی محکوم نمی شود و در واقع هر کس که خیانت می کند، در حال حفظ جان دیگری است.
به همین دلیل گره نهایی در شناسایی ماموری که به عنوان «رقاص سایه» شناخته می شود، همین طور عشق ناگفته اما پدید آمده بین مامور و این دختر که پایان دردناکی را رقم می زند، حکایت از جهان پیجیده ای دارند که در آن معادلات رایج راه به جایی نمی برد.